حالم خراب است دنبال کلمه ای می گردم بین می خواهم و نمی خواهم می شود و نمی شود بله و نه...
ای کاش دقیقه ای ساعتی ثانیه ای وقتی قبل از ان وقتی که امدی می امدی حال من و تو میا ن خوب و بد است
ای کاش می امدی ... غروب مثل رگی خونی سرخ شده وهنوز تو نیامدی ستاره ها ی شب را می شمرم تا تو بیایی چشم به طلوع می دوزم تا با طلوع تو نیز بیایی ، روز غمناکم
را با فکر تو سپری می کنم ، کاش از غروب زودتر می امدی ، ای وجو دم ای همه وجودم
غروب بی تو مرگ روزهاست نه پایان امروز...
آفره دخت
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 ساعت 08:01 ب.ظ